Friday 29 March 2013

آرامش سُرمه ای وجود نداره

یادش نمیاد از آب میترسید ولی من عاشق زیرآبی بودم , یادش نمیاد که
آدم از کجا غیر از آب میتونه فرار کنه مگه ؟ امّا منو کشیدی بیرون نذاشتی بمونم همونجا
ولی من به داروین میگم واسم نسخه بپیچه , من میرم پرواز کنم بیام بالاتر , از همه بالاتر اصن انقد که بخورم تو سقف دنیا , شاید اونجا باشی

Thursday 21 March 2013

صفر و یک هم وسط دارد , امان از قیمتش

امّا از سؤال های بی جواب همیشگی یا حسرت هایی که انقد میخوریمشون تا بیاریم بالا که بگذریم همیشه یکی بالای سرمون نشسته فقط میگه لـِنگش کن و در نهایت اعجاب داره درست میگه امّا غمگساران را چه شد ؟