Thursday 18 October 2012

دکّان

نویسنده ی سرنوشت من امضا بلد نبود انگشت زد

Thursday 11 October 2012

میازار خودی را که کم جاکش است , که جان دارد و جانِ شیرین , نع


خندق بلا همان چاهی است که وقتی از چاله درآمدیم افتادیم توش . خندق بلا همان سوراخی است که موش نمی توانست داخلش برود ولی جارو را بست به خودش . خندق بلا این ماتحت ماست که گویا امسال خط تولید را هم بدست گرفته , واسه ی خودش بلا می تراشد

Tuesday 2 October 2012

گیج و ویج شدن که تایتل نمی خواد


آب داغ , خیلی خیلی داغ که میریزه رو آدم دیدین یه آن , در حد میلی ثانیه مثلن , آدم فک میکنه آب یخ بوده و بعدش تازه میسوزه ؟
اون لحظه ئه , من اونم