Friday 21 December 2012

one set, two set, two half or anything, it will end or i'll end it

صدا میاد , تق .. تق ... تق ... تق , سر آدما می چرخه هی , یه بار چپ , یه بار راست , یه بار چپ , یه بار دیگه تکرار
چشماشون زل زده به یه نقطه . اصن یه جوری انگار مسابقه ی تنیس می بینن . امّا اینا بیکار تر از اونن که حتا برن واسه مسابقه ی تنیس . ینی منظورم اینه که حتا تماشاچی هم بلد نیستن باشن
نشستن می گن باید اینجوری می زد اونجوری می زد . امّا یه چیزشون خوبه , نه نه , دو چیز خوب دارن . یکیش اینه که به توپ شما هیچوخ دست نمی زنن , یا اگه بیفته پیششون پارش نمی کنن , پسش می دن , اینجوری بهتر جلوه می کنن آخه تا شبیه پیرزن همسایه باشن
چیز خوب دیگشون اینه که قرار نیست از حرفاشون سر در بیاری , تو فقط یه فکر داری , سرویســـتو خوب بزن , یا سرویسی

Thursday 6 December 2012

اول شخص مفرد

و اما چه شد که اینطوری شد ؟ این بهشت , این صداهای آه و اوه و نفسهای تندی که تمام جان آدم از فرط لذّت شنیدنشان پر می شد . چرا من این همه بازنده ام ؟ اگر احمق یک کلمه باشه , من همیشه یک جمله هستم که حتا نمی تونم خودمو بخونم که از خودم نبازم
همیشه اون تپه ی مرطوب چمنزار , دم دمای غروب آفتاب , که از خوندن یک کتاب میاد جلوی چشمام , فقط اونه که می تونه باد بخوره و قشنگ به نظر بیاد , ای کاش من فقط فانتزی یک ذهن سالم تر بودم

Thursday 8 November 2012

independence day*

"هر فتیله ای دو تا سر دارد , یکی که روشن می شود و یکی که وصل است به   تی. اِن. تی"

جی.دی. سلینجر -  نغمه ی غمگین (قِــــلِـــق) -  بابک تبرایی



*independence day

Friday 2 November 2012

corpse

صدای طبلها میان و میرن , همه چیز انقد سرده که صدای چیکه چیکه ی شوفاژ هم شنیده میشه . کسی نفهمید اونروز چرا , ولی وقتی یه ماتیک قرمزِ خیلی قرمزِ پر رنگ هم تموم شه میندازنش دور مگه نه ؟

Thursday 18 October 2012

دکّان

نویسنده ی سرنوشت من امضا بلد نبود انگشت زد

Thursday 11 October 2012

میازار خودی را که کم جاکش است , که جان دارد و جانِ شیرین , نع


خندق بلا همان چاهی است که وقتی از چاله درآمدیم افتادیم توش . خندق بلا همان سوراخی است که موش نمی توانست داخلش برود ولی جارو را بست به خودش . خندق بلا این ماتحت ماست که گویا امسال خط تولید را هم بدست گرفته , واسه ی خودش بلا می تراشد

Tuesday 2 October 2012

گیج و ویج شدن که تایتل نمی خواد


آب داغ , خیلی خیلی داغ که میریزه رو آدم دیدین یه آن , در حد میلی ثانیه مثلن , آدم فک میکنه آب یخ بوده و بعدش تازه میسوزه ؟
اون لحظه ئه , من اونم

Saturday 15 September 2012

Thursday 16 August 2012

نقش قبر گودر

مثه احمقا غذای تو دهنمو به پسرخالم نشون دادم (شما سطح حوصله سر رفتگی رو هم داشته باش) , با قاه قاه فراوون وسط خندش می گه : چه حرکت نوستالژی ای

Friday 10 August 2012

where the hell is my Atlantis* ?

در اون خواب , روباهای زیر آبی ِ من , همه چی حفره حفره شده بود , دیگه تمرکزی نداشتم که از رویای خودم لذت ببرم و فقط داشتم خفه می شدم و نفس کم آورده بودم
خوب می دونی که اون ته مَه ها چه آرامشی دارم , امّا چی از بین برده بودش ؟ اون بی صدای سرمه ای منو

*Atlantis

Saturday 4 August 2012

heat me

فاصله ی کانونی را حفظ کنید تا کانونِ گرم , باقی بماند

Thursday 2 August 2012

some are best , some are test[icle]

در حقیقت رنجوندن و ادامه دادن رنجش , بخشی از وجود درونی و جدا نشدنیه هر انسانیه که خودش رو آدم می دونه وبقیه رو یک عَــــــــــس-هـُـــل

Saturday 14 July 2012

پسرکی به نام تربچه

به هر طرف که سرش را می چرخاند , به هر سمتی که می رفت اسمِ نفرتی مُهر و موم شده را می دید , دلیل مزخرفی نداشت که توضیحی بدهد, فقط از این حس خود هیچ پشیمان نبود , ولی همیشه در زیر لبش داشت "کیان اینا؟" امّا خفگی که چاره ندارد بیشتر به شمشیر لای مقعدش جلا می داد

انتلکتیزم فقط یک چاشنی است

Tuesday 10 July 2012

Obey ?

طبق نظریه ی فروید , ماها همِگی عاشق بگا رفتنیم و درمانِ روحیه و حل همه ی مشکلاتمون , در بگا رفتنه

Thursday 5 July 2012

از هر شانه , یک تار مو , یک ضحاک

بعد از اینکه یه مدت روی آدم فشار زیادی بیاد و تمام مایعات بدنشو بریزه بیرون و با سطح بیرونیش همگن بشه , فقط یه کوچولوخستگی رو شونه ها میمونه

Saturday 30 June 2012

shut your mouth and listen to my ears

شارِ عبوری کُس شِر از دریچه ی گوشها را حساب کرده و2 نمره به خود بدهید

Wednesday 13 June 2012

قارچ واسه این که دربیاد احتیاج به رعد و برق داره

دیگه فرمون دستِ من نیست , نه که گرفته باشنش اَزَم نه , دیگه وِل کردم , باید ول کرد , باید گوزید
دیگه نمی شه که همه چیو آدم کنترل کنه که آخه , یه پُتکی چیزی بُخُره تو سر ,تازه حالیمون می شه که " اِ ؟ مگه منم بازیم ؟ " آره والّا همه بازی ایم , تاسمون گم شده فقط

Monday 11 June 2012

مارا به امید تو خیری نیست , مر شرسان

Friday 8 June 2012

راوی از زندگی در سیّاره ی مجاور می گوید

در طول این سالها چیزای مختلفی صدا شدم امّا هیچکدومشون بد تر از اسمم نبوده

Thursday 7 June 2012

الاستیک

هرچی بکِشین منو , کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش میام ولی ولم کنین بدجوری در میرم تو چشتون

Monday 4 June 2012

XX & XY

مثه محورهای مختصات , می شه که چنتا بُعد داشته باشه
ولی بین هر عدد بی نهایت عددِ دیگه هم وجود داره , بالاخره جزئیات تموم نشدنیه دیگه زور بیخود چرا ؟ چه یه بُعد چه صد بُعد , عدد رُندا رو بگیر برو بابا بیخیال

Thursday 31 May 2012

فشــــــــــــــــــــــار بده

ما حتا اونقدر اختیار داریم که می تونیم اونقدر زور بزنیم که بواسیر بگیریم
یا مثلن وقتی دندون درد داریم هی فشارش بدیم
فک نکنم هیچ گوسفندی همچین کنترلی رو خودش داشته باشه

Thursday 24 May 2012

چرا فکر می کنم انقدر مهم هستم : چون بودم

من ساقی بودم , ساقیه "بها" . اگه بهایی نمی دادم زنگ می زدن , سراغشو می گرفتن , می گفتن به هر قیمتی باشه می خوام فقط بیارش تو
امّا خیلی هم عوضی بودم , می دونستم اعتیادش سنگینه , واسه همین اوّلاش کم می دادم نم نمک زیادش می کردم , انقدر زیاد که اُوردُز کنه مشتری
همینجوری اُور می زدن و اُور می زدن , حتا روم بالا می آوردن و من نتونستم جمشون کنم
حالا من موندم و حتا یک مشتری هم ندارم

never try , never fail *

یه زِری که می زنم , می دونم مسئولِ برداشتِ طرفِ مقابلم نیستم , امّا به زودی محصول برداشتش می شم 
یه محصول آفَت زده
واسه همینه که رمقی نمی مونه واسه حرف زدن

Thursday 17 May 2012

پارسِ سگ شد دُم تکون دادن

into the wild آخرش زدم وسط کوهای اونجا , تنهایی , تنهای تنها . خودِ
مغزم سفیدِ سفید شده بود خالی از هر احدی جز خودم , تازه حال خوب مفهوم شد واسم
یه جا از شانس جالبم آنتن داشتم که یکی زنگ زد , من داشتم بر می گشتم امّا وقتی ابراز نگرانیشو شنیدم , رو به بالاترها برگشتم , خــــــــیلی ناخودآگاه
حالم چنروز او کِی بود ولی الان پشت کامپیترم میوه می خورم , چرخ می خورم و به همه ی احد ها فکر می کنم

حال کردین اینم بتپونین تنگ خوندنتون
 pillow of winds

Saturday 12 May 2012

جمعه های سیاهِ 17 شهریور

هر وقت که می تونه این جمعه خودشو می چپونه تو روزای من
من توی یه غار زندگی می کنم بی هیچ مفهومی , جوری که خودمم نمی دونم دارم الان چی می گم بهتون
امّا خوشبختم حتمن , چون به کسی مربوط نیست

Thursday 10 May 2012

یه مُشت خل چل دور همیم نمی خوایمم گُندش کنیم

وقتی یه چیزی منفجر می شه , فقط خودش نیست که می تّرکه , وابسته به میزان محتویات داخلش تا یه شعاعی از دور و بر خودش رو هم نابود می کنه و این می شه که مواد منفجره همیشه یه اتاقی جایی مخصوص و جداگونه دارن
نزدیک شدن به اون اتاق خیلی خطرناکه , اون اتاق می تونه یه اکیپ باشه , یه اکیپی که از بمبی بودنِ خودشون اصلن ناراضی نیستن و حتا به بمبای دیگه هم اعتمادی ندارن , چون جنس نامرغوب تو هر چیزی هست پس می تونه اون اتاقو از بین ببره

پ.ن : دایره ی کوچیک و بزرگ از نظر پیچیدگی هیچ فرقی نمی کنن , امّا واسه کشیدن کوچیک ترا کنترل دستت راحت تره , پرگار حتمن لازم نیست

سِلف صداقت ؟

اونجا تنها که بودم , یه چیزی کشف کردم وخب هیچ حسّ ارشمیدسی ای هم نداشتم . بعضی وقتا لازمه که ببینی یکی ازت متنفّره , حالش ازت بهم می خوره جوری که نتونه تو چشمات زل بزنه و عکس گیوتین نیاد توی ذهنش . کمبود نفرت  چیزیه که وجود داره
اون جزایری که توی بدن آدماست همون جایی ئه که دروغهامونو تبعید می کنیم توش

Friday 4 May 2012

هر جادّه ای , مسافر خودشو داره

توی جادّه ها یا اتوبانا که آدم تند میره دیدین روی شیشه ی ماشین , یه سری جنازه ی پشه و حشرات مختلف می چسبه ؟
اون لحظاتی که دلتون پرواز می خواد یادشون کنید

Thursday 3 May 2012

یه رویای مخصوص , یه رویای مخلوط

کلّن کلمه ی "رشد" حال منو بهم میزنه , چندشم می شه و به قاه قاهم میندازه .یه جورِ بدی
از هر نوع آدمی شنیدم که "خب باید رشد کنی دیگه اصن اینه رَوَندش" یا چیزایی با همین مضمون
.می خوام بگم رفیق من , بیا بریم از نخاع تخلیت کنم شاید "رشد کردن" از ذهنت بره بیرون
من خودسوزیمو می کنم و از کار راضی کننده ام ناراضی ام , ولی تو بشینو ببین که یه ققنوس وقتی که آتیش می گیره چه جوری جون می گیره


پ.ن : اونروز توی یه شهر غریب بودم که سرم پایین بود و نگاهم به سنگفرشِ خیابونه , داشتم حرصِ خودمو می خوردم با آهنگی که تو گوشم بود و با موبایلم گوش می دادمش , اما یهو زنگ زدی و نذاشتی که از حرصم لذت ببرم , شد یه حرصِ مطلق , ازین مطلقیا انقد مونده توم که سنگفرش بودنو ترجیح می دم . لا اقل یه نفر اونجوری می بینتم و ازم رد می شه و از حرص خودش لذت می بره

Wednesday 25 April 2012

تایم ایز دِ مدیسین

به تخمم می تونه جواب هر مسئله ای باشه , هـــــــــــر مسئله ای .
حالا تو بیا بگو 2+2 مساویه ؟ من که نمی گم به تخمم , ولی اگه بگی 2+2=4 اونجا بهت می گم به تخمم. یه ذره همه چی باید بره جلو

Monday 23 April 2012

یه دیوانه یه سنگی میندازه تو چاه , هزار تا عاقل بی کار پنجاه تا ضرب المثل ازش در میارن

fix your grin

دیو چو بیرون رود , فرشته درآرد

Friday 20 April 2012

عجل لولیک الفلج

تو این بساطا , بهتره این خوشی ای که زده زیر دلمون بالا بیاریم لرز نکنیم یه وخ